کودک کودن یا نابغه دوران؟!
روزی ادیسون از مدرسه به خانه بازگشت و یاد داشتی به مادرش داد و
گفت : این را آموزگارم داد. گفت فقط مادرت بخواند.
مادر در حالی که اشک در چشمان داشت، برای کودکش خواند:
فرزند شما یک نابغه است و این مدرسه برای او کوچک است. آموزش او را خود بر عهده بگیرید.
سال ها گذشت مادرش از دنیا رفته بود. روزی ادیسون که اکنون بزرگ ترین مخترع قرن بود، در گنجه خانه خاطراتش را مرور می کرد. برگه ای در میان شکاف دیوار او را کنجکاو کرد آن را درآورده و خواند.
نوشته بود : کودک شما کودن است از فردا او را به مدرسه راه نمی دهیم .
ادیسون ساعت ها گریست.
و در خاطراتش نوشت :
توماس آلوا ادیسون کودک کودنی بود که توسط یک مادر قهرمان به نابغه قرن تبدیل شد.
شب تولدشه
👇👇👇👇
⚘ اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد
❤به همه ی دوستان تبریک میگم هفته ی وحدت رو❤
بهشت مکان نیست
زمان است
زمانی که اندیشه های زیبا و سازنده
و میل به نیکی
و عشق ورزی در وجودمان است
و جهنم مکان نیست
زمان است
زمانی که اندیشه های شرآمیز
و کینه ورزی وجودمان را می آلاید.
خالق بهشت باشیم.
گاهی اوقات انسان ها دوست ندارند که حقیقت
را بشنوند زیرا باور ها و عقایدشان را زیر و رو
خواهد کرد.
"نیچه"
دلت را بتکان.......
اشتباهاتت وقتی ا؋ـتاد روی زمیـن.....
بگذار همانجا بماند.....
؋ـقط از لا به لای اشتباه هایت،یک تجربـه را بیرون بکش.......
قاب کن ....و بزن به دیوار دلت......
اشتباه کردּن اشتباه نیست.........
در اشتباه ماندنּ اشتباه است......
لبخند ماجرای عجیبی دارد …!
اگر آن را به محبوبی هدیه نمایی؛
احساس آرامش می کند
اگر آن را به دشمنت تقدیم کنی؛
شرمنده و پشیمان خواهد شد
و اگر آن را به شخصی که نمی شناسی هدیه دهی؛
برایت صدقه خواهد بود …!
پس لبخند بزن؛
زیرا لبخند زندگی بخش است …
♥متنی فوق العاده و پر انرژی برای خوبان دوست .♥
هیچکس را در زندگی مقصر نمی دانم...
از خوبان "خاطره"
و از بدان "تجربه"
میگیرم...!
بدترین ها "عبرت" میشوند...!
وبهترین ها"دوست"
حرف اشتباهیست که میگویند...
با هر کس باید مثل خودش رفتار کرد.
اگر چنین بود!!!
از منیت و شخصیت هر کس چیزى باقى نمی ماند.
هرکس هر چه به سرت اورد فقط خودت باش.
اگر جواب هر جفایى بدى بود.
داستان زندگی ما خالى از ادم های خوب بود.
اگر نمیتوانى ادم خوب در زندگی کسى باشى.
اگر براى یاد دادن تنها همان خوبى هایى که خودت بلدى ناتوانت کردند
اگر همان اندک مهربانیت را از بر نشدند.
اگر خوبى کردى و بدى دیدى.
کنار بکش!!!
اما بد نشو...
زیرا این تنها کاریست که از دستت بر میاید.
مهم نیست با تو چه کردند.
تو قهرمان زندگی خودت بمان
تو ادم خوبه ى زندگی خودت باش
با وجدانت اسوده بخواب.،
سرت را پیش خدایت بالا بگیر.
و بخاطر همه چیز شاکر باش...
. .
🍂 زندگی تولد دارد . . .
🍂زندگی مرگ دارد . . .
🍂 زندگی عهد دارد . . .
🍂 زندگی پیمان دارد . . .
🍂زندگی حساب دارد . . .
🍂 زندگی کتاب دارد . . .
🍂زندگی خوب دارد . . .
🍂 زندگی بد دارد . . .
🍂زندگی اصول دارد . . .
🍂زندگی قانون دارد . . .
🍂 زندگی تاوان دارد . . .
🍂 زندگی امتحان دارد . . .
🍂 زندگی شادی دارد. . .
🍂 زندگی غم دارد . . .
🍂 زندگی بذل دارد . . .
🍂 زندگی بخشش دارد . . .
🍂 زندگی سختی دارد . . .
🍂 زندگی آسانی دارد . . .
🍂 زندگی شکست دارد . . .
🍂 زندگی پیروزی دارد . . .
🍂 زندگی عمل دارد . . .
🍂زندگی عکس العمل دارد...
🍂و زندگی بازتاب دارد . . .
🎓 این زندگی🎓
🍃 معرفت میخواد
🍃 صداقت میخواد
🍃 توکّل میخواد
🍃 تفکّر میخواد
🍃 تدبّر میخواد
🍃 تشکر میخواد
🍃 حرکت میخواد
🍃 امید میخواد
🍃 قناعت میخواد
🍃گذشت میخواد
🍃 ایثار میخواد
🍃 یقین میخواد
🍃 برنامه میخواد
🍃 نظم میخواد
🍃 لذّت میخواد
🍃 تلاش میخواد
🍃 باور میخواد
🍃 صبر میخواد
🍃 عشق میخواد
🍃 تحمل میخواد
🍃و . . . وفا میخواد
بزرگترین اقیانوس جهان ٫ اقیانوس آرام است. پس آرام باش تا بزرگ شوی . . .
کاروان عشق رسید...
کربلا اماده ای؟ فرزند زهرا میرسد
نور چشمان علی ، ارام دلها میرسد
میتوانی با محبت میزبانی اش کنی؟
با ابوفاضل ، علی اصغر و لیلا میرسد
رسم مهمانی بجا اور ،کمی اب اش بده
گرچه او دریا دل است و سوی دریا میرسد
من نمیدانم چه شد در روز عاشورا که او
بانگ هل من ناصرش تا عرش اعلا میرسد
با دلی خونبار شد عازم به میدان بلا
ناله های دخترش تا قلب بابا میرسد...
♥ ۱ روز تا مـحـــــرم ♥
حرف بسیار است اما اهل گفتن نیستم!
با دلم درگیرم... آری! با تو دشمن نیستم!
ساده میگویم... تو را اینروزها گم کردهام!
چند روزی میشود در قید بودن نیستم!
این که از او مینویسم در غزلهایم تویی!
آن که از او مینویسی همچنان من نیستم!
روح بیآلایشم را چشمهایت حس نکرد!
هیچگاه این را نفهمیدی فقط تن نیستم!
حرفهایم را سکوتم میزند این روزها!
شاعر این بیتهای نیمهجان من نیستم
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطره ات طلاست
یک کم از طلای خود حراج می کنی؟
عاشقم با من ازدواج می کنی؟
اشک گفت: ازدواج اشک و دستمال کاغذی!؟
تو چقدر ساده ای خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما تو مچاله می شوی چرک می شوی و تکه ای
زباله می شوی،پس برو و بی خیال باش عاشقی کجاست!
تو فقط دستمال باش!
دستمال کاغذی دلش شکست گوشه ای کنار جعبه اش نشست
گریه کرد گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید خون درد
آخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت گرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
او با تمام دستمال های کاغذی فرق داشت
چون که در میان قلب خود
دانه های
اشک داشت